چطور احساسات واقعی خود را به شریک زندگیمان بگوییم؟ 20 نکته کلیدی
- ✅
زمانی مناسب را انتخاب کنید:
برای صحبت کردن در مورد احساساتتان، زمانی را انتخاب کنید که هر دو آرام و متمرکز باشید و مزاحمتی وجود نداشته باشد. - ✅
از عبارات “من” استفاده کنید:
به جای سرزنش یا متهم کردن طرف مقابل، از عباراتی مانند “من احساس میکنم. . . ” استفاده کنید تا مسئولیت احساسات خود را بر عهده بگیرید. - ✅
دقیق باشید:
سعی کنید احساس خود را به طور واضح و دقیق توصیف کنید. به جای گفتن “من ناراحتم”، بگویید “من احساس میکنم وقتی دیر میآیی، نادیده گرفته میشوم. “ - ✅
به زبان بدن خود توجه کنید:
زبان بدن شما باید با حرفهایتان همخوانی داشته باشد. از تماس چشمی مناسب استفاده کنید و حالت بدنی باز و پذیرنده داشته باشید. - ✅
شنونده خوبی باشید:
بعد از بیان احساسات خود، به دقت به پاسخ شریک زندگیتان گوش دهید و سعی کنید او را درک کنید. - ✅
قضاوت نکنید:
از قضاوت کردن احساسات خود یا احساسات شریک زندگیتان خودداری کنید. هر احساسی معتبر است. - ✅
صبور باشید:
ممکن است بیان احساسات زمان ببرد. صبور باشید و انتظار نداشته باشید که همه چیز یک شبه حل شود.
- ✅
احساسات خود را سرکوب نکنید:
سرکوب کردن احساسات میتواند منجر به خشم، اضطراب و افسردگی شود. سعی کنید احساسات خود را به طور سالم ابراز کنید. - ✅
از کمک حرفهای دریغ نکنید:
اگر در بیان احساسات خود مشکل دارید، از کمک یک مشاور یا رواندرمانگر متخصص در روابط زوجین استفاده کنید. - ✅
به دنبال الگوهای منفی بگردید:
بررسی کنید آیا الگوهای منفی در رابطهتان وجود دارد که مانع از بیان احساسات شما میشود. - ✅
آسیبپذیر باشید:
برای اینکه شریک زندگیتان شما را درک کند، باید آسیبپذیر باشید و به او اجازه دهید جنبههای پنهان خود را ببیند. - ✅
انتظارات واقعبینانه داشته باشید:
انتظار نداشته باشید که شریک زندگیتان همیشه به طور کامل احساسات شما را درک کند. - ✅
اعتماد بسازید:
برای اینکه بتوانید احساسات خود را به طور آزادانه بیان کنید، باید اعتماد متقابل در رابطهتان وجود داشته باشد. - ✅
از تعریف و تمجید استفاده کنید:
تعریف و تمجید از شریک زندگیتان میتواند فضای مثبتی ایجاد کند که بیان احساسات را آسانتر میکند. - ✅
از ابزارهای هنری استفاده کنید:
اگر در بیان احساسات خود به صورت کلامی مشکل دارید، میتوانید از ابزارهای هنری مانند نقاشی، موسیقی یا نوشتن استفاده کنید. - ✅
تمرین کنید:
هر چه بیشتر تمرین کنید، بیان احساسات برایتان آسانتر خواهد شد. - ✅
به خودتان اجازه اشتباه کردن بدهید:
هیچکس کامل نیست. به خودتان اجازه اشتباه کردن بدهید و از اشتباهاتتان یاد بگیرید. - ✅
از بیان احساسات مثبت غافل نشوید:
بیان احساسات مثبت مانند عشق، قدردانی و شادی، به همان اندازه باید بیان احساسات منفی.
- ✅
هدفون را خاموش کنید:
در زمان گفتگو، تمام حواس خود را به شریک زندگیتان متمرکز کنید و از هرگونه عامل حواسپرتی دوری کنید.
با به کارگیری این نکات و تمرین مداوم، میتوانید ارتباطی صمیمیتر و با صداقتتر با شریک زندگیتان برقرار کنید و از رابطهای سالم و رضایتبخش لذت ببرید. این مسیر میتواند چالشبرانگیز باشد، اما پاداش آن – یک رابطهی عمیق و صمیمی – ارزشش را دارد.
چطور احساسات واقعی خود را به شریک زندگیمان بگوییم؟ (20 نکته)
1. شناخت احساسات: اولین قدم
به بدنتان گوش دهید. علائم فیزیکی مانند تپش قلب یا انقباض عضلات میتوانند نشاندهنده احساسات شما باشند. از خودتان بپرسید “چرا این احساس را دارم؟”. به ریشه احساساتتان پی ببرید. به خودتان اجازه دهید احساساتتان را تجربه کنید. سرکوب احساسات میتواند به مرور زمان مشکلساز شود. از دفترچه یادداشت روزانه استفاده کنید. نوشتن احساسات میتواند به شما در پردازش آنها کمک کند. اگر در شناخت احساساتتان مشکل دارید، از یک درمانگر یا مشاور کمک بگیرید.
2. انتخاب زمان و مکان مناسب
زمان و مکان مناسب برای گفتن احساساتتان بسیار مهم است. سعی کنید زمانی را انتخاب کنید که هر دوی شما آرام و در دسترس باشید. از صحبت کردن در مکانهای عمومی و شلوغ خودداری کنید. یک فضای خصوصی و آرام برای گفتگو انتخاب کنید. از صحبت کردن در زمانی که خسته، گرسنه یا تحت استرس هستید، خودداری کنید. صبر کنید تا آرامتر شوید. از برنامهریزی قبلی برای گفتگو نترسید. میتوانید به شریک زندگیتان بگویید که میخواهید درباره موضوعی مهم با او صحبت کنید. در صورت امکان، شرایط را به گونهای فراهم کنید که هر دوی شما راحت باشید. مثلاً میتوانید در حین پیادهروی یا صرف شام صحبت کنید. به علائم غیرکلامی شریک زندگیتان توجه کنید. اگر او ناراحت یا بیحوصله به نظر میرسد، بهتر است گفتگو را به زمان دیگری موکول کنید.
3. شروع گفتگو با جملات “من”
به جای سرزنش و انتقاد از شریک زندگیتان، از جملات “من” برای بیان احساساتتان استفاده کنید. این کار باعث میشود او کمتر حالت تدافعی بگیرد. مثلا به جای گفتن “تو همیشه من را نادیده میگیری”، بگویید “وقتی حرفهای من را گوش نمیدهی، احساس میکنم نادیده گرفته میشوم. ” از کلماتی مانند “احساس میکنم”، “فکر میکنم” و “برای من مهم است” استفاده کنید. احساسات خود را بدون اغراق و تحریف بیان کنید. سعی کنید دقیق و صادق باشید. بر روی تاثیر رفتار شریک زندگیتان بر احساسات خودتان تمرکز کنید. به جای سرزنش او، توضیح دهید که چه چیزی باعث ناراحتی شما میشود. با بهرهگیری از جملات “من”، مسئولیت احساسات خود را بر عهده بگیرید. این کار باعث میشود شریک زندگیتان احساس کند که به او اعتماد دارید.





من همیشه فکر میکردم مشکل از طرف مقابله که حرفام رو نمیفهمه… ولی بعد یه مدت فهمیدم من خودم هم دقیقا نمیدونم چی میخوام بگم و فقط حس منفی رو منتقل میکنم. یه بار وسط دعوا یادم اومد کاری که اون متن پیشنهاد داده بود رو انجام بدم و بجای حمله کردن گفتم “حس میکنم این حرفت منو اذیت کرد”. فاصله بین اون لحظه تا جواب طرف مقابل شاید یه ثانیه بود ولی انگار دنیا رو عوض کرد… هنوزم بعضی وقتا یاد حرفام میوفتم و میگم چرا اینقدر گنگ و کلی گفتم.
خیلی وقتا مشکل از زبان بدنمونه. توی یه مهمونی با نگاهای سنگین و اخم به طرف مقابل فهموندیم که از حرفاش ناراحتیم… بعد تعجب میکنیم چرا فضای جشن خراب شد. آخه با صورت برافروخته میشه گفت “چیزی نیست نگران نباش”؟
میخوام اضافه کنم که گاهی اوقات ما فکر میکنیم طرف مقابلمون ذهن خونه. یعنی خودمونم نمیدونیم چی میخوایم ولی انتظار داریم اون بفهمه… مثلا من یه مدت مدام میگفتم “حس خوبی ندارم” و عصبانی میشدم که چرا علت رو نمیپرسه. بعدها فهمیدم باید بگم “دلم میخواد امروز تنها باشم” یا “نیاز دارم یه ساعت تو سکوت استراحت کنم”.
جالبیش اینجاست بعضی وقتا اصلا نباید حرف زد… یه بار دیدم هرچی بیشتر توضیح میدم وضع بدتر میشه. بجاش یه روز بعد با حال بهتر درباره همون موضوع حرف زدیم و فهمیدم بعضی احساسات مثل شراب باید بمونه تا طعم بهتری پیدا کنه.
چون زبون بدن مهمه میگم یه ترفند ساده… وقتی میخوای احساساتت رو بگی اول دستات رو از هم باز کن. نمیدونم چرا ولی این حرکت ناخودآگاه طرف مقابل رو هم باز میکنه.
یکی از اشتباهایی که من مرتکب میشدم این بود که حس میکردم اگه نیازم رو بگم ضعف منه… این فکر اشتباه عین خوره میخوره توی رابطرو. آخر سر میفهمی علت نصف دعواها همینه.
میخوام اینو بگم که کاش زودتر میفهمیدم گاهی اوقات اگه نیازها و احساساتمونو شفاف نگیم دقیقا همون چیزایی که میترسیدیم اتفاق میفته.
من تازه یاد گرفتم و هنوزم کامل نیستم… ولی میدونم تلاشش ارزشش رو داره
راستی اگه یه حسی همین الان داری و میترسی بگی، من بعنوان کسی که هزاربار پشیمون شده، میگم همین الان به خجالت و ترس بخند و بگو… چون فردا ممکنه دیگه اون حس نباشه ولی فرصت از دست رفته باشه 😉
حرف های این پست رو که خوندم یاد اون روزی افتادم که توی یه بحث داغ با دوستم یهو فهمیدم اصلا نمی دونم چه حس بدی دارم و فقط عصبانی ام! اونجا بود که اهمیت شناخت احساس برام روشن شد راستی درباره شروع گفتگو با ضمیر “من” خیلی دوست دارم یه مطلب مفصل تر بخونم که مثال های بیشتری داشته باشه، مخصوصا برای موقعیت های مختلف مثل محیط کار یا خانواده. اگه بشه یه پست دیگه هم با تمرکز روی این موضوع بنویسی عالی میشه ✨